در فقدان آن بزرگمرد/
«سیدعبدالله انوار» بحرالعلوم و نورالانوار زمانه هم رفت
چنان بود که هر طیفی از جامعه او را به سمت خود میکشید. برخی هم مثل نگارنده فقط میفهمیدیم که «میدانست»؛ همه چیز را میدانست!
استاد اما از پس این دانستن، چنان متواضعانه و خالصانه و زلال رفتار میکرد؛ که گویی با انسانی مثل بقیه کسانی که علمی هم دارند سخن میگویی، نه یک حکیم و دانای تمامعیار.
جدی بود و قاطع، بنابراین با «حقیقت» شوخی نمیکرد و از هیچ چیزی به سادگی نمیگذشت.
طنزی داشت حیرتانگیز که از تسلطش بر زبان فارسی و عربی میآمد و…
«تسلیت» واژای کوچک است برای کسی که همه عمر را کار کرد و بزرگمنشانه زیست.
او «بود» و «زندگی» را نه فقط برای دوران خودش بلکه برای تاریخ هم معنا میکرد با اینهمه یادگار و میراث برای این سرزمین، کار و کار و کار و…
لشگری بود از انسان متعهد و…. صفتهای مکرر، توگویی تمامی یک سرزمین.
علاقمندان به تهران و تاریخ معاصر، نسخهشناسها، اهالی فلسفه، استادان علوم مختلف و… همه در گذر استاد انوار با ویاش تلاقی داشتهاند. چه باید گفت؟ او انتهایی نداشت.
🪴خدایار قاقانی
انتهای پیام